- پرپر کردن
- کندن و پاکندن برگهای چیزی چون گل و مانند آن: گلی را که در دستش بود پرپر کرد. بر آمدن آواز پرش مرغان
معنی پرپر کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از هم کندن و ریزریز کردن برگ های گل
پاسار کردن
ثابت کردن برقرار ساختن، نصب کردن ایستاده کردن، اقامه کردن (نماز) انجام دادن، منعقد کردن (مجلس جشن و شادمانی)
قتل سیاسی با اسلحه
بعیادت رفتن پرسش و تعقد کردن: (صحت ارخواهی در این دیر کهن خستگان بینوا را پرسه کن) (ابوالقاسم مفخری)
سوال کردن پرسیدن
پرستنده کردن: (وندر رضای او گه و بیگه بشعر زهد مر خلق را پرست کنم علم و حکمتش) (ناصر خسرو)
غایب گشتن غیبت کردن محجوب شدن محجوب ماندن اغشا، روگرفتن پوشیدن روی با حجاب
پروراندن فربه کردن تسمین بپروار بستن بپروار کردن
باک داشتن، بدو التفات کردن
مرطوب کردن خیساندن، پراشک کردن
تعبیه و آماده کار ساختن آلات وادوات، سرگردان کردن
پریشان کردن
قوی شدن (کره خر و اسب توانا شدن مرکوب برای سواری
قوی شدن پاهای کره اسب یا کره خر و کرۀ استر و توانا شدن برای بار بردن یا سواری دادن
سخنان درشت و زیرلبی گفتن از سر خشم و به حالت اعتراض، قر زدن
تکبر داشتن نخوت داشتن
گلوی حیوانی را بریدن ذبح کردن: مرغ را غرغر کرد. زیر لب از روی خشم و ناراختی سخن گفتن غر زدن: زود برگشت آن جعل از بوستان رفت و غرغر کرد پیش دوستان. (بهار)
گریختن جستن که نتوانی ز بند چرخ رستن ز تقدیری که یزدان کرد جستن (ویس ورامین) گریختن جستن
جای گرفتن نشستن، آرام گرفتن، تمام کردن ختم نمودن، مقرر کردن معین کردن، قصد کردن آهنگ کردن، عهد کردن
بمزاح، لباس بیرون خانه پوشیده، مهیای رفتن به بیرون شدن
خندیدن نه به حد، با اقل معاش زندگی کردن
گذشتن عبور کردن، کتاب و رساله ای را سریعا مطالعه کردن
به مرمر افتادن
پرحرفی وراجی عر زدن
دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی،
کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی
کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی
Question
Assassinate
Snoring
Rant, Growl, Rumbling, Snarl, Splutter
Abscond, Elude, Escape, Flee, Scamper